کلمات بی آنکه از آنها خواسته باشم مانند موجوداتی مرموز یکی پس از دیگری با نظمی خاص میخزند روی خطوط دفترم و من بدون اینکه برایم مهم باشد که زادگاهشان کجاست و چه قصد و نیتی را دنبال می کنند تنها شاهد این ماجرا هستم همیشه تصور میکردم پلیس خوبی نخواهم شد حق با من بود اینکه بتوانی سر از اینجور ماجراها دربیاوری نیاز به نوعی کنجکاوی داشت که خب در من یافت نمیشد و من اساسا آدم کنجکاوی نبودم مثلن یک روز پدرم خانواده اش را برای همیشه ترک کرد و من هرگز کنجکاو نشدم که او چرا اینطور ناگهانی چنین تصمیمی گرفت ، به هر حال آدمها دلایل خودشان را دارند و اگر قرار باشد از همه ی آنها را و یا دست کم نیمی از آنها سردرآورد دیگر وقتی برای نشستن پشت میز و تماشای آن کلمات مرموز که با نظمی خاص میخزیدند روی خطوط دفتر، نمی ماند .

بخشی از داستانی که ممکن است هرگز نوشته نشود.

خاص ,نظمی ,خطوط ,کنجکاوی ,اینکه ,کلمات ,و من ,نظمی خاص ,روی خطوط ,با نظمی ,از آنها

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه جامع تحقیقات دانشگاهی همع چی خدمات آنلاین اینجا زیبایی را درک کن حیات طیبه جامع ترین خبرنامه آنلاین خرید اینترنتی مستر pari240 2539485